رازهای شهر راز

صندوقچه اسرار استان فارس

رازهای شهر راز

صندوقچه اسرار استان فارس

سید علی محمد دستغیب؛ از مبارزه تا مقابله

| دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۲۷ ق.ظ

سیاهه تاریخی بسیار مفید و وزین زیر، بریده ای است از ویژه نامه "رازهای شهر راز" که به همـت موسسه اندیشه و بصیرت شیراز و سردبیری روح الله مومن نسب، به مناسبت حماسه 9 دی چاپ شد، ولی با کارشکنی های خرده مقامات استانی، توزیع آن دو هفته به تعویق افتاد.

اکنون که فروش کم سابقه این مجله رو به پایان است و از طرفی عکس العمل بدخواهانِ سیلی خورده، نشان دهنده تاثیر بُعد منطقی آن بوده است، به درخواست عزیزان غیر شیرازی و شیرازی هایی که موفق به تهیه نسخه چاپی نشده اند، اولین بخش از کنکاش تاریخی انجام شده را تقدیم کرده و از بازنشر آن در جهت روشنگری، استقبال می کنیم... "إِنَّ اللَّـهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ‌"

 لازم نیست ساکن شیراز باشی، همین که یکی دو سال در شیراز باشی، حتی در خوابگاه دانشجویی، و پشیزی هم سر از مسایل سیاسی دربیاوری و مطالعات سیاسی داشته باشی کافی است که با نام مسجد قبا و علیمحمد دستغیب آشنا شوی. حال بسته به اینکه با آرای قبانشینان موافق باشی یا مخالف، یا به جمع طرفداران آنها می پیوندی یا به صف مخالفین آنها. قبانشینان این جایگاه را بیشتر از آنکه مدیون اندیشه و خرد خود باشند، وامدار نفوذ بسیار گسترده خود در ادارات دولتی و مراکز و مناسب قدرتند. نفوذی که درست از ابتدای انقلاب شروع شده و گاه  چند نسل در مراکز قدرت زادوولد کرده اند. از همه ادارات و ارگان ها و نهادها و مراکز فرهنگی و مذهبی که بگردی نام و نشانی از مسجدقبا می یابی. همین پشتوانه است که مخالفین مسجد قبا را به انفعال واداشته و آنان را به ورطه عافیت طلبی کشانده است. اما ورود نسل جوان به سپهر سیاست کشور همه معادلات قبلی را به هم زده است. شاید پیران انقلابی! عافیت زده، از ترس نام و نان در مقابل این جریان پیچیده پاپس کشیده باشند، اما شور و شعور و جوانی هرگاه با هم جمع شوند کاری می کنند کارستان. همین بود که طی دو سال قبل، جوانان علمدار مبارزه با این جریان شدند و حتی تبعید و زندان و شلاق نیز نتوانسته است آنان را از ادامه مسیر بازدارد. جوانان می دانند که جنگ تأویل، بسیار حیاتی تر و صدالبته سخت تر از جنگ تنزیل است و برای تحقق اهداف انقلاب، جهاد به نام و نان و خون و آبرو از ضروریات است. هرچند ممکن است مبارزه جوانان در بدو امر با اشتباهات و مشکلات و موانعی روبرو باشد، اما یقیناً عاقبت از آن پرهیزگاران است. این وعده ای که خداوند داده است. و من أصدق من الله قیلا؟ اما علی محمد دستغیب کیست؟

سید علی محمد دستغیب

سوابق خانوادگی

سیدعلی محمد دستغیب حسینی شیرازی در روز بیست‌ و سوّم‌ اسفندماه‌ 1313 ه.ش‌ در شهر شیراز در خاندان‌ علم‌ و تقوی و اجتهاد پا به عرصه وجود گذاشت. والد ایشان مرحوم سیدعلی اکبر از اخیار و متدیّنین شهر شیراز بود که در سال 1343 ه.ش در سن 70 سالگی به رحمت ایزدی پیوست و در بقعه مبارکه حضرت سیدمیر محمد بن موسی الکاظم به خاک سپرده شد. مادرِ ایشان‌ خواهر شهید راه محراب آیت الله سید عبدالحسین دستغیب و فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی دستغیب فرزند آیت الله سید میرهدایت الله دستغیب بود. برادر ایشان سیدعلی اصغر دستغیب نیز از علمای بنام شیراز هستند.

جدّ اوّل ایشان مرحوم‌ آیت‌الله سیّدعلی‌محمّد ـ که‌ به‌ نقل‌ بزرگان‌ خاندان،‌ اجتهاد مطلق‌ داشته‌اندـ در نجف‌ اشرف‌ به تحصیل‌ و تدریس علوم دینی مشغول بوده و در جوار حرم حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) چشم از جهان فروبست و در همانجا به خاک سپرده شد. جدّ اعلای ایشان حضرت آیت الله سید میر هدایت الله، بزرگ خاندان دستغیب و مرجع تقلید عصر خود بوده است و مردم شیراز و فارس بلکه منطقه جنوب کشور از برکات معنوی ایشان بهره می گرفتند[1].

برخی در سیادت ایشان شبهه وارد کرده اند و معتقد بوده اند که نمی توان ایشان را سید خواند. این عده دلیل خود را این گونه بیان می کنند که نام فامیل ایشان از ابتدا ”عزیز سربی“ بوده و  بعدها به ”دستغیب“ تغییر یافته است. یکی از وبلاگ های حامی ایشان، این مطلب را اینگونه پاسخ داده است:

شهید بزرگوار حضرت آیت الله آقای سید عبد الحسین دستغیب شیرازی (قدس سره) دو خواهر داشتند که یکی از آنها با آقای سید علی اکبر دستغیب و دیگری با آقای عزیز سربی ازدواج کردند. مرحوم سید علی اکبر دستغیب و مرحومه سیده همدم (نصرت الشریعه) دستغیب پسر عمو و دختر عمو بودند (هر دو از سلسله سادات خاندان دستغیب) و حاصل ازدواج ایشان سه فرزند پسر و یک فرزند دختر است که فرزندان ذکور به نام های آقایان سید علی محمد، سید محمد و سید علی اصغر می باشند. بنا بر این حضرات آیات سید علی محمد و سید علی اصغر دستغیب هم از جهت پدری و هم از جهت مادری از سادات جلیله دستغیب می باشند. مرحوم  آقای عزیز سربی سید نبود و فقط همسر ایشان از سادات دستغیبی بودند، بعدها بعضی از فرزندان ایشان فامیل خود را از سربی به دستغیب تغییر دادند ، لذا آنان از سیادت برخوردار نیستند[2].

این شجره نامه، با شجره نامه ای که برادر ایشان، سیدعلی اصغر دستغیب، نیز در سایت رسمی خود ذکر کرده اند مطابقت دارد[3]. بنابراین شبهه ای باقی نمی ماند که ایشان از سلسله جلیله سادات هستند. زیر سوال بردن سیادت ایشان حرکتی مشکوک به نظر می رسد و مشخص نیست حرکتی غیرعقلانی و تخریبی و ناپخته از ناحیه منتقدین است، یا حربه ای برای بی منطق جلوه دادن سخنان مخالفان.

 Picture2

Picture4

سوابق علمی

از سنین‌ نوجوانی‌ به‌ مسجد جامع‌ عتیق‌ که‌ بدست‌ توانای‌ شهید محراب‌ آیت‌الله دستغیب‌(ره) بازسازی‌ و احیاء گردید رفت‌ و آمد داشت و رفته‌ رفته‌ به‌ دروس‌ علمیه‌ شائق‌ گردیدند، چنانکه‌ در خلال‌ تحصیلات‌ دبیرستان‌ تا اخذ دیپلم‌، ادبیات‌ عرب‌ (جامع‌ المقدمات‌، سیوطی‌، مغنی‌ و مطول‌) و معالم‌ و شرایع‌ را نزد اساتید بنام‌ شیراز در مدرسه علمیه‌ قوام‌ (امام‌ خمینی‌(ره‌)) تحصیل‌ نمودند. از اوائل‌ درس‌ شرح لمعه‌ با آیت‌الله حاج‌ شیخ‌ حسنعلی‌ نجابت‌(ره‌) آشنا شدند. لمعتین‌ و مقدار زیادی‌ از رسائل‌ را در محضر ایشان گذرانده‌ و حسب فرمایش‌ ایشان‌ باقیمانده‌ رسائل‌ و همچنین‌ مکاسب‌ را خدمت‌ مرحوم‌ آیت‌الله حاج‌ شیخ‌ علی‌اکبر ارسنجانی‌ به اتمام رساندند. در سال‌ 1337 عازم قم‌ شده‌ و به‌ سفارش‌ استاد درس کفایة الاصول‌ را در محضر مرحوم‌ آیت‌الله سلطانی‌ و بعضی‌ دیگر از اساتید فراگرفتند و پس‌ از آن‌ به‌ درس‌ حضرت‌ آیت‌الله العظمی‌ خمینی‌(ره) و حضرت‌ آیت‌الله العظمی‌ گلپایگانی(ره)‌ حضور یافتند و سپس برای ادامه ی تحصیل و تکمیل دروس به نجف اشرف عزیمت نموده و در درس‌ فقه‌ و اصول‌ مرحوم‌ آیت‌الله العظمی خوئی‌(ره) و درس‌ مرحوم‌ آیت‌الله العظمی شیخ‌ محمّدباقر زنجانی(ره) حاضر شد. پس‌ از استفاده از محضر اساتید بزرگ نجف اشرف و کسب درجه اجتهاد به شیراز بازگشته و در مدرسه‌ علمیه‌ آقاباباخان‌ مشغول‌ به‌ تدریس‌ سطح‌ گردید و دروس‌ سطح‌ را تا کفایتین‌ چند دوره‌ تدریس‌ می نمود. ایشان از سال‌ 1359 مدرسه علمیه‌ ابوصالح‌(عج‌) را در منزل‌ شخصی‌ خودشان‌ تأسیس‌ نمود. هم‌زمان‌ مدرسه‌ علمیّه‌ مکتب‌ الاخلاص‌ را برای خواهران تأسیس‌ کرده و همچنین‌ به جهت‌ پذیرش طلاب سایر شهرستانها، مدرسه‌ علمیّه‌ امام‌ صادق‌(ع‌) را ـ که‌ در بخش‌ گویم‌ از توابع‌ شهرستان شیراز واقع‌ می‌باشد ـ اختصاص‌ دادند و بعدها مدرسه علمیّه‌ دیگری‌ برای خواهران با نام‌ بیت‌الزهراء(سلام الله علیها‌) تأسیس‌ نمود.

از سال‌ 1348 به‌ پیشنهاد مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سیدابوالحسن دستغیب، ابو الزوجه و دایی ایشان که خود امام جماعت این مسجد بودند،‌ امامت‌ جماعت‌ مسجد آتشیها که‌ بعداً ”قُبا“ نامیده‌ شد را آغاز کرد. به‌ مرور این‌ مسجد محلّ اجتماع‌ جوانان‌ مؤمن‌ و انقلابی‌ گردید که‌ در طول‌ انقلاب‌ بسیاری‌ از حرکتهای ضد رژیم ستمشاهی از همین‌ مسجد برنامه‌ریزی‌ و انجام‌ می‌شد، به‌ نحوی‌ که‌ دستگاه‌ ساواک‌ دائماً مسجد را زیر نظر داشته‌ و با افرادی‌ که‌ در این‌ مسجد رفت‌ و آمد داشتند برخورد می‌نمود[1].

Picture9 

سوابق مبارزاتی

در جریان انقلاب اسلامی و نیز سالهای دفاع مقدس، دو مسجد در شیراز کانون فعال جوانان انقلابی بود. یکی مسجد شیشه گرها که با هدایت آیت الله شیخ عبد الحسین حائری شیرازی(ره) و سپس فرزندش آیت الله محی الدین حائری فعالیت می کرد و دیگری مسجد آتشیها بود که بعدها مسجد قُبا نامیده شد و امامت جماعت آن را پس از سیدابوالحسن دستغیب، داماد ایشان سید علی محمد دستغیب برعهده داشتند. از قبل از انقلاب، متاسفانه افرادی باعث بروز اختلافاتی بین اصحاب این دو مسجد شدند که اثرات آن تاکنون باقی است [4] و در ادامه بدان خواهیم پرداخت.

سید علی محمد از این زمان مبارزات خود را علیه رژیم شاهنشاهی آغاز نموده و شدت بخشید و در این مسیر از روحانیون دنباله رو امام خمینی بود. ایشان علت گرایش به امام خمینی را استاد خود مرحوم آیت‌الله نجابت‌(ره‌) می دانند.

اینجانب‌ موفّقیت های‌ خود در حمایت از نهضت امام خمینی(ره) را از برکات‌ شاگردی‌ مرحوم‌ استاد آیت‌الله العظمی‌ نجابت‌ (ره‌) می‌دانم.‌ آن‌ عالم‌ ربّانی‌ و عارف‌ صمدانی‌ چون امام خمینی(ره) را از اولیاء خدا می دانستند، لذا خودِ ایشان‌ مشتاقانه‌ به‌ استقبال قیام‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) رفته و از هر جهت از نهضت امام حمایت می کردند. در سال‌ 1341 ه.ش‌ خود و رفقای‌ ایشان‌ جزء مشوّقان و حامیان‌ آیت‌الله شهید دستغیب‌(ره‌) در قیام شیراز بودند و هر کس‌ از دوستانشان در شیراز، قم‌ و یا مشهد با امام‌ بود، به‌ انحاء مختلف‌ تشویق‌ می‌کردند، و هر کس‌ مسامحه‌ می‌کرد و یا مانع‌ بود با تذکّر‌ و یا تهدید‌ رفع‌ مانع‌ می‌نمودند[1].

پس از آنکه حضرت آیت الله حکیم در سال 1349 به رحمت ایزدی پیوستند، در مراسم‌ هفتمین‌ روز رحلت‌ ایشان مجلس با شکوهی با حضور علمای برجسته شهر و قریب ده هزار نفر از مردم در مسجد شهدا (نو) برگزار گردید. در حین برگزاری مراسم اعلامیه ای از جانب جامعه روحانیت شیراز مبنی بر اعلام مرجعیّت حضرت آیت الله العظمی امام خمینی به دست سخنران مجلس داده شد که سخنران از خواندن آن خودداری کرد. لذا ایشان با کسب اجازه از محضر آیت‌الله شهید دستغیب(ره)‌‌، به منبر رفته و با شجاعت تمام مرجعیت‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) پس‌ از آیت‌الله حکیم‌(ره) را اعلام‌ نمود. حجت الاسلام رسول منتجب نیا از روحانیون اصلاح طلب که زمانی با حمایت مسجد قبا نماینده شیراز در مجلس شورای اسلامی شدند، این مجلس را اینگونه تشریح می کند:

سال 56 بنا به دستور اخوی معظم حضرت امام، مرحوم آیۀ الله پسندیده به دیدار تبعیدی های انقلابی رفتم و در شهر اهر آدربایجان ، یک شب میهمان وی [سید علی محمد دستغیب] که به آن جا تبعید شده بود شدم و از صلابت و مقاومت او لذت بردم. داستان شهامت و شجاعت سید علی محمد دستغیب در سال 49 و در مراسم فاتحه مرحوم آیۀ الله حکیم زبانزد خاص و عام استان فارس می باشد . اینجانب که شخصاً در آن مراسم در مسجد نو (شهدای فعلی) حضور داشتم، مجلسی که به دعوت علما و روحانیون بزرگوار استان از جمله مرحوم آیۀ الله محلاتی و آیۀ الله دستغیب تشکیل شده بود و به دلیل شخصیت ممتاز مرحوم آیۀ الله حکیم در آن مراسم هزاران نفر از علما، مردم و مسئولان مختلف کشوری و لشکری فارس حضور داشتند. پس از قرائت قرآن، مرحوم حجۀ الإسلام پیشوا امام جماعت مسجد، بنا به درخواست علما بالای منبر قرار گرفت و سخنرانی خود را پیرامون فضیلت علم و علما آغاز کرد و چون به طور محرمانه به او دستور داده بودند مرجعیت امام خمینی (ره) را اعلام کند همه خواص در انتظار این مطلب بودند، متأسفانه او جرأت نکرد آن موضوع را مطرح کند و کم کم در حال زمینه سازی روضه و پایان دادن سخنرانی بود . در این حال دیدم آقای سید علی محمد دستغیب به نزدیکی شهید آیۀ الله دستغیب رفت و ظاهراً دستوری از ایشان دریافت کرد و بلافاصله در پله ی سوم منبر نشست و بلند گو را از جلوی آقای پیشوا برداشت و با صدایی غرا و رسا اعلام کرد که علما و روحانیون استان فارس از جمله حضرات آیات محلاتی و دستغیب فرموده اند که تمامی مقلدان مرحوم آیۀ الله حکیم، از این لحظه به حضرت آیۀ الله العظمی حاج آقا روح الله خمینی رجوع کنند چرا که ایشان شایسته ترین مراجع می باشند و به دنبال آن از منبر فرود آمد و دوستان، او را فراری دادند و تا چندین ماه مخفی بود، یادم هست در آن مجلس، مقامات حکومتی بسیار عصبانی شدند و مأموران انتظامی مردم را مورد ضرب و شتم قرار دادند که اینجانب را نیز درجلوی مسجد به داخل جوی آب انداختند [5].

این‌ حرکت‌ جسورانه و انقلابی‌ ضربه‌ شدیدی‌ به‌‌ حکومت‌ شاه بود و موجب‌ ترس و نگرانی‌ آنان‌ و شادی‌ بی‌اندازه مردم‌ بخصوص‌ جوانان‌ متدیّن‌ گردید. مأموران رژیم بلافاصله درصدد جستجو و دستگیری سخنران برآمدند که معظّم له‌ با کمک‌ دوستانشان‌ از مجلس‌ خارج‌ شده‌ و عوامل ساواک‌ موفّق‌ به‌ دستگیری‌ ایشان‌ نشدند. از آن‌ به‌ بعد مأمورین‌ شاه‌ ایشان‌ را تحت نظر شدید قرار دادند و چندین‌ دفعه‌ از منبر ممنوع‌ شدند، امّا ایشان‌ برای‌ این‌ که بهانه به دست عوامل رژیم ندهند از منبر استفاده نکرده و روی‌ زمین‌ سخنرانی‌ می‌نمودند. لیکن‌ دستگاه‌ ساواک‌ دائماً ایشان‌ را تحت‌ نظر داشته‌ و چندین‌ دفعه‌ بازداشت‌ و روانه زندان‌ نمود و در نهایت‌ در سال‌ 1356 به‌ شهر ”اهر“ واقع در استان آذربایجان شرقی تبعید شدند. ایشان در تبعید نیز دست‌ از مبارزه‌ برنداشتند. لذا رژیم‌ شاه پس‌ از چند ماه‌ مجبور شد ایشان‌ را به‌ شهرستان سقّز واقع در استان کردستان تبعید نماید که‌ این‌ تبعید مدّت‌ 9 ماه‌ به طول‌ انجامید[1]. در سقز بود که ایشان با شیخ علی مرادخانی ارنگه مشهور به شیخ علی تهرانی آشنایی نزدیک پیدا نمود[6].  در سال های بعد، تفکرات و اعمال سیدعلیمحمد با شیخ علی تهرانی قرابت بسیار زیادی پیدا نمود. در خاطرات آیت الله گرامی، نیز ردی از تلاش های ایشان در ایام مبارزه می توان یافت.

از طرف آقای حاج شیخ بهاءالدین محلاتی و مرحوم شهید دستغیب جلسه ای در مسجد جامع بازار شیراز برگزار شد که از من هم دعوت کردند. وقتی به شیراز رفتم به منزل آقا سیدعلی محمد دستغیب وارد شدیم و مرحوم آقای محلاتی هم به دیدن ما آمد. آقا  شیخ بهاءالدین نمی توانست از پله ها بالا بیاید، لذا زیر بغلش را گرفتند. در شیراز هم اسم امام را مطرح کردم و به تفصیل در ابعاد مختلف زندگی امام صحبت کردم. بعد از جلسه آقای آسیدعلی محمد دستغیب به من گفت: فلانی از این طرف نروید، قضیه حساس است و ماموران رده بالای ساواک آمده اند. من گفتم فایده ندارد از هر طرف بخواهیم برویم به هر حال ما را میشناسند. بالاخره با اصرار فراوان ما را از کوچه پس کوچه ها بردند[7].

Picture5

پس از انقلاب

با پیروزی انقلاب و ورود انقلابیون به عرصه نهادسازی، مهم ترین دغدغه نیروهای انقلاب، احتمال ناهمخوانی بدنه ادارات دولتی با انقلاب بود. به همین دلیل، نیروهای فعال در عرصه انقلاب، به ویژه در مناطق دور از پایتخت در رأس امور قرار گرفتند و طبیعی بود که در آن شرایط بحرانی اقدام به نفوذ دادن پرسنل مورد حمایت خود در این ادارات بنمایند.

براین اساس و با توجه به سوابق فوق و همچنین به دلیل رابطه خانوادگی با شهید دستغیب، پس از پیروزی انقلاب مسئولیت های‌ متعددی‌ به سیدعلی محمد دستغیب محول گردید که از آن‌ جمله‌ می توان از سرپرستی‌ پادگان‌ هوابرد شیراز، ریاست‌ دادگاه‌ انقلاب‌ فارس‌، سرپرستی‌ حزب‌ جمهوری‌ اسلامی‌ در فارس‌ و نمایندگی‌ حضرت‌ امام‌ (ره‌) در دانشگاه‌ شیراز نام برد[1]. یکی از نکات قابل ملاحظه در مورد ایشان آن است که برخلاف شهید سید عبدالحسین دستغیب، سیدمحمدمهدی دستغیب، سیدهاشم دستغیب، محمدصادق (محی الدین) حائری شیرازی و حتی برادر ایشان سیدعلی اصغر دستغیب، در صحیفه حضرت امام هیچ حکمی به نام سیدعلیمحمد دستغیب وجود ندارد.      سایت شخصی ایشان در این مورد می نویسد:

از دیگر نقاط درخشان در سوابق علمی و اجرایی ایشان آن است که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان حاکم شرع دادگاه های استان فارس منصوب شدند که این سمت با تأیید مراتب علم و تقوای ایشان از سوی حضرت آیت الله بهاء الدین محلّاتی و شهید آیت الله دستغیب و حکم حضرت آیت الله منتظری به نمایندگی از حضرت امام خمینی(ره) به ایشان سپرده شد[1].

از طریق همین مناسب بود که ایشان بسیاری از نیروهای وابسته به خود را در ادارات دولتی جای داد و از این طریق ساختار قدرت و پایگاه بسیار مستحکمی برای خود و مسجد قبا تدارک دید. پایگاهی که تا به امروز نیز توانسته است آن را حفظ کند و با اتکای به آن در مقابل تمام مخالفین و منتقدین خود ایستادگی کند و هرکدام از مخالفین و منتقدین را به شیوه ای از میدان به در ببرد.

اولین نشانه های تندروی مسجد قبا و سیدعلیمحمد دستغیب در ماجرای بند ج مشاهده شد. دوران فزونی گرفتن قدرت سیدعلیمحمد دستغیب و مسجد قبا در شیراز همزمان با تصویب قانون اصلاحات ارضی پس از انقلاب بود. طبق این قانون که توسط سه تن از فقهای بزرگ انقلاب (بهشتی، مشکینی و منتظری) تهیه شده بود، هیئت های هفت نفره تقسیم زمین موظف بودند زمین های موات، مصادره ای و بزرگ را در میان افراد بدون زمین تقسیم کنند. توزیع زمین های بند الف (بایر و موات) و بند ب (زمین های طاغوتیان و مصادره شده) از نظر همگان بلا اشکال به نظر می رسید. اما توزیع زمین های بند ج (زمین های بزرگی که عرفاً از سه برابر زمین های مورد نیاز یک کشاورز در هر منطقه بزرگترند) با اعتراض بسیاری از مالکان و نیز علما و فقها مواجه شد. لذا طراحان این قانون پیش بینی نموده بودند که قیمت زمین های واگذارشده بند ج به صاحبان زمین پرداخت گردد[8]. عملکرد سیدعلیمحمد دستغیب و اطرافیان ایشان در این زمینه و مسایل دیگر به گونه ای بود که در نهایت منجر به مخالفت صریح شهید دستغیب شد. هفته نامه 9دی در این مورد می نویسد:

زمانی که وی در دادگاه انقلاب بود، اطرافیان ایشان زد و خوردهای شتابزده وسیعی را به نام برخورد با ضد انقلاب و خوانین منطقه در پیش گرفتند و به تسویه حسابهای شخصی و تصاحب املاک و اموال مردم پرداختند. تندروی آنها، شکوائیه هائی را در پی داشت و موجبات نگرانی شهید دستغیب را فراهم آورد[4]. 

آیت الله شیخ علی موحد، شرح ماجرا را اینگونه ادامه می دهد:

من حامل نامه ای از سوی شهید آیت الله دستغیب به آیت الله مشکینی که مسئول گزینش و اعزام قضات بودند، بودم. سید علی محمد دستغیب در سال 1360  قاضی دادگاه انقلاب بود که گروهی از عناصر چپ دور او نفوذ کرده بودند و کارهای خلافی از جمله گرفتن زمین های مردم را انجام می دادند که باعث ناراحتی و نگرانی شهید دستغیب شد و ایشان چند بار به سید علی محمد دستغیب تذکر دادند ولی او قبول نمی کرد و به راه خودش ادامه می داد. شهادت شرعی می دهم که شهید آیت الله دستغیب از فعالیت های انجام شده در مسجد قبا و سید علی محمد دستغیب راضی نبودند و هیچ گاه روی خوشی به این ها نشان ندادند. همین امر باعث شد که شهید آیت الله دستغیب نامه ای را خطاب به آیت الله مشکینی بنویسند و خواستار برکناری سید علی محمد دستغیب از قضاوت دادگاه انقلاب شیراز شوند. من نامه را به قم بردم و وقتی نامه را به آیت الله مشکینی دادم ایشان پس از خواندن نامه گفتند که آقای عبدالحسین دستغیب (شهید آیت الله دستغیب) از عملکرد سید علی محمد دستغیب در دادگاه شیراز ناراحت هستند و تهدید کردند که اگر ایشان را تعویض نکنم از این جا می رود. سید علی محمد دستغیب وقتی از این واقعه اطلاع پیدا کرد زود استعفا داد و به مکه رفت. بعضی وقت ها وقتی در خصوص فعالیت های مسجد قبا از شهید دستغیب سوال می کردم ایشان می گفتند این ها می گویند هرچه ما گفتیم انجام دهید[9].

با این حال این موارد را مردم به حساب شرایط حاد ابتدای انقلاب می گذاشتند و هنوز علی محمد دستغیب جزو انقلابیون محبوب شیراز محسوب می شد و مسجد قبا پایگاه بسیجیان و رزمندگانی بود که بسیاری از آنان به خیل شهدای گرانقدر انقلاب و دفاع مقدس پیوستند. سایت شخصی ایشان تعداد این شهدا را هفتاد شهید روحانی از حوزه ی درس و حدود یک هزار شهید از مسجد ذکر می کند[1]. حضور مستقیم سیدعلی محمد دستغیب در میادین نبرد و جبهه ها، در کنار دیگر روحانیون و علمای بلاد مختلف ایران، بر محبوبیت ایشان می افزود.

روی کار آمدن دولت چپ گرای موسوی و دوستان فکری سیدعلیمحمد دستغیب، رونق مسجد قبا را در شیراز فزونی داد. در فضای جدید در شیراز، هرآن کس که مرتبط با مسجد قبا نیست، محکوم به حذف می شود. حتی اگر فرزند شهید دستغیب باشد.

 سید بهاءالدین دستغیب هژمونی این جریان را اینگونه شرح می دهد:

زمانی که پدرم به شهادت رسید، من دانشجوی رشته ادبیات بودم و دو سال بعد فارغ التحصیل شدم و سربازی هم رفته بودم، آن زمان میرحسین موسوی نخست وزیر بود و من برای استخدام در آموزش و پرورش رفتم. دو سال مرا در گزینش معطل کردند و یکی از دلایل دوسال معطل کردن من این بود که چرا به مسجد آتشیها (محل اقامه نماز سید علی محمد دستغیب) نمی روم[10].

در این ساختار، ایام به کام کسانی میشود که با جریان مسجد قبا همراه بوده اند. مصطفی معین (داماد گوهرالشریعه دستغیب و شاگرد آیت الله منتظری) رئیس دانشگاه شیراز می شود، عطاءالله مهاجرانی از این دانشگاه نضج می گیرد، جمیله کدیور (همسر مهاجرانی) و رسول منتجب نیا نماینده شیراز در مجلس شورای اسلامی می شوند، سید مصطفی موسوی (کاظمی) ارسنجانی (عامل اصلی قتل های زنجیره ای در سال 77) به وزارت اطلاعات راه پیدا می کند و بسیاری از مناسب عادی و کلیدی در شهر شیراز و استان فارس در تصرف این جریان قرار می گیرد. به گونه ای که جریان موسوم به اصلاح طلبان، شهر شیراز را پایگاه مستحکم تصرف شده ای فرض می کنند. جالب اینکه در همان سالها نماینده امام و بعداً مقام معظم رهبری در استان فارس، جناب آقای حائری شیرازی با مشکوک شدن به رفتارآقای کاظمی، خطرناک و نفوذی بودن ایشان را به مسئولان وقت وزارت اطلاعات خبر می‌‌دهد اما متاسفانه ایشان پس از مدتی به تهران منتقل شده و پست بالاتری را دریافت می‌نماید، اما درنهایت پس از جریان دلخراش قتل های زنجیره‌ای در دوران اصلاحات دستگیر می شود[11].

Picture7

ورق بر می گردد

تاریخ اسلام مشحون است از غفلت ها یا خیانت هایی که از ناحیه خواص و بزرگان و سرکردگان جامعه اسلامی بر امت مسلمان تحمیل شده است. این غفلت ها (که گاه نتایجی مشابه خیانت دارند) در دوره های مختلف تاریخ اسلام، از مدینه گرفته تا سقیفه، از کوفه گرفته تا  کربلا و از مصر گرفته تا ایران مشاهده می شود. کاری که عبدالله ابن اُبی ها و بنی عامرها در زمان پیامبر کردند، توسط طلحه الخیر و زبیر سیف الاسلام و معاویه خال المؤمنین کاتب الکتاب و عایشه ام المؤمنین تکرار می شود. این سیر غفلت یا خیانت را سال ها بعد نزد یاسر عرفات و انور سادات (دوتن از مبارزین بنام علیه صهیونیسم) می یابیم که در کمپ دیوید همه زحمات خود را نابود کردند و خوشنامی را با بدنامی ابدی جایگزین ساختند. در انقلاب ایران هم بوده اند عالمان انقلابی که فرجام به بدنامی برده اند، چه از علمای تراز اول همچون آیت الله العظمی شریعتمداری و آیت الله العظمی منتظری و چه روحانیون معمولی و بعضاً فاضل همچون آذری قمی، شیخ علی تهرانی و سیدحسین خمینی. متأسفانه باید اذعان نمود که سیدعلی محمد دستغیب را نیز باید در این گروه دسته بندی کرد. ایشان نه اولین نفر از علماست که چنین مسیری را انتخاب کرده و نه آخرین آنها. چه بسا کسانی که امروز از معاندین این جریان به حساب می آیند، چند صباحی دیگر خود نیز جزو همین دسته باشند. اما چگونه این اتفاق رخ داد؟ تأسیس حوزه ها و مدارس دینی را باید اولین گام مخالف خوانی اهالی مسجد قبا خواند. آنها پذیرش الگو، سرفصلها و هدایت مرکز مدیریت حوزه علمیه قم را رد میکردند و شعار ”استقلال مدارس علمیه خود از نفوذ حکومت“ را سر میدادند.  آیت الله شیخ علی موحد عضو شورای ناظر بر حوزه های علمیه استان فارس در این باره میگوید:

کسانی آمدند از این خلاء موجود در تأسیس مدارس حوزه های علمیه استفاده و طلبه هایی را جمع و مدارسی را تأسیس کردند و عقیده دارند که خودشان هم باید حاکم بر سیاست های این مدارس باشند و تقریباً وضع حوزه علمیه سید علی محمد دستغیب اینگونه است و می خواهد خودش حاکم بر مدارس باشد. نماینده حوزه علمیه قم برای بررسی وضعیت حوزه علمیه وی به او مراجعه کرده و ایشان گفتند زیر بار مصوبات حوزه علمیه قم نمی روند[4]. 

مخالفت های سیدعلی محمد با نظام جمهوری اسلامی و شخص حضرت امام (ره) از بعد از شهادت شهید دستغیب و انتخاب حجت الاسلام حائری شیرازی به امامت جمعه شیراز علنی می شود. 20 روز پس از شهادت شهید سید عبدالحسین دستغیب در 20 آذر 1360 به دست یکی از دختران عضو سازمان مجاهدین خلق، امام خمینی طی حکمی در تاریخ دهم دیماه شیخ محی الدین حائری شیرازی را به امامت جمعه شیراز منصوب می فرمایند. در این زمان، شیخ محی الدین حائری نماینده شیراز در دوره اول مجلس و ساکن تهران بودند. متن این حکم بدین شرح است [12]:

Picture12Picture8Picture13

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

جناب مستطاب حجت الاسلام آقاى حاج شیخ محمدصادق (محى الدین) حائرى شیرازى- دامت افاضاته.

پیرو درخواست اهالى محترم شیراز، جنابعالى را به سِمت امام جمعه شیراز منصوب مى‏نمایم که ان شاء اللَّه تعالى ضمن انجام این فریضه بزرگ مردم را به وظایف دیگرى که در رابطه با اسلام عزیز و انقلاب خونبار ملت شریف ایران دارند، آشنا سازید.

امید است اهالى محترم عموماً و حضرات علماى اعلام خصوصاً و نهادهاى انقلابى فرصت را مغتنم شمرده، همکاری هاى لازمه را در انجام هرچه باشکوه تر نماز وحدت آفرین جمعه با جنابعالى داشته باشند. موفقیت همگان را از خداى تعالى مسئلت دارم. والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

10 دى ماه 1360/4 ربیع الاول 1402

روح اللَّه الموسوى الخمینى

نکته بسیار مهمی که در این حکم وجود دارد آن است که با وجود نفوذ بسیار زیاد سیدعلی محمد دستغیب در مراکز و نهادهای استان فارس و با وجود تبلیغات جانبدارانه نیروهای حامی وی که بعضاً در بیت امام نیز حضور دارند و نیز وابستگی خانوادگی سیدعلی محمد به شهید دستغیب، باز هم حضرت امام حاضر به سپردن مسئولیت خطیر امامت جمعه به ایشان یا یکی دیگر از افراد خاندان دستغیب نمی شوند و این مسئولیت را به شیخ محی الدین حائری، داماد سید نورالدین حسینی الهاشمی می سپارد. 15 روز قبل از شهادت شهید دستغیب نیز حضرت امام حکم تولیت آستان مقدس شاهچراغ و سید میرمحمد (علیهم السلام) را به نام سید محمد مهدی دستغیب برادر شهید محراب آیت الله دستغیب صادر کرده بود. این بدان معناست که حضرت امام نه قبل و نه بعد از شهادت شهید دستغیب این جریان را حائز شرایط لازم برای تصدی امور مهم نمی داند. همان گونه که مشاهده می شود، حضرت امام ظاهراً مخالفت برخی از علمای شیراز را پیش بینی می کرده اند و لذا به صراحت و با قید ”خصوصاً“ از علمای شیراز خواسته اند که با امام جمعه جدید همکاری کنند. از قضا پیش بینی حضرت امام به تحقق می پیوندد و برخی از اعضای خاندان دستغیب (که گرایش های خاصی هم داشته اند) با حجت الاسلام حائری از در مخالفت در می آیند. از همان زمان سید علی محمد دستغیب، خواهرزاده شهیدِ محراب سید عبدالحسین دستغیب و پیروان و حامیانش مدعی این شده بودند که ایشان باید به امامت جمعه شهر شیراز منصوب می شد. آن سالها، سالهای جبهه و جنگ بود. همان سال ها بسیاری از رزمندگان و بسیجیان داوطلب شهر شیراز برای رفتن به جبهه از مسجد مسجد قبا راهی جبهه می شدند. از همان اوایل که آیت الله حائری شیرازی امام جمعه شده بود بین هواداران سید علی محمد دستغیب باب کرده بودند که نماز جمعه را به امامت آیت الله حائری بخوانید ولی دوباره نماز ظهر و عصرتان را هم فُرادا بخوانید! شیطنت اطرافیان سید علی محمد باعث شد که بین دو عالِم تفرقه افتاد و به تبع آن، سالهای سال بین مردم مؤمن شیراز تفرقه افتاده است[13]. اختلافات بالا می گیرد. تا جایی که برخی طلاب مسجد قبا  سمت  آقای حائری کفش پرتاب می کنند.

Picture15

برخی از اعضای خاندان دستغیب و به ویژه سیدعلی محمد دستغیب بارها تلاش نمودند تا امامت جمعه را برای خود بازپس بگیرند. برخی از این تلاش ها در خاطرات حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی (سال های 63 و64) ذکر شده است:

آقایان [سید علی محمد و سید علی اصغر] دستغیب [نمایندگان مردم استان فارس در مجلس خبرگان] آمدند و راجع به انتخابات شیراز مشورت کردند و با اشاره، از آقای حائری [امام جمعه شیراز] گله داشتند[14].

آقای دستغیب به ملاقات آمد. از آقای حائری شیرازی گله داشت و از امام برای اداره حوزه  علمیه شیراز، کمک مالی می خواست[15].

ظاهراً این افراد درخواست ملاقات با حضرت امام و طرح مخالفت خود را با امام جمعه شیراز داشته اند و از طریق هاشمی رفسنجانی به سیداحمدآقا متوسل شده اند:

[در دیدار] احمد آقا ... درباره ائمه جمعه و بیت شهید [ سیدعبدالحسین] دستغیب در شیراز هم صحبت شد [16].

اما حضرت امام به شدت با ملاقات با سیدعلی محمد مخالفت می کنند. برخورد حضرت امام با ایشان برای انسان نکته بین، یادآور برخورد امام با سیدمهدی هاشمی است. تلاش برای ملاقات با امام و متقاعد کردن ایشان در سپردن امامت جمعه به یکی از برادران دستغیب ادامه می یابد. تا جایی که نزدیک به یک سال بعد خود رفسنجانی در تاریخ 10 بهمن 1364مجبور به درخواست ملاقات می شود:

از امام خواستم که  تقاضای ملاقات آقای سید علی محمد دستغیب را بپذیرند؛ نگرانند که در شیراز اختلاف ایجاد شود [17].

و بلافاصله فردای آن روز در خاطرات 11 بهمن 64 می نویسد:

آقای سید علی محمد دستغیب آمد . حرفهای امام را به ایشان گفتم[18].

جالب آن که این رفت و آمدها و تلاش ها پس از حادثه ای است که مخالفین را به متقاعد کردن حضرت امام درکنار گذاشتن حائری شیرازی و کسب امامت جمعه شیراز امیدوار کرده بود. باز هم به خاطرات هاشمی رفسنجانی برمی گردیم:

آقای سید احمد پیشوا امام جماعت مسجد نو شیراز در مراسم شب قدر در خرداد ۶۴ مطالبی را عنوان کرد که موجب بروزدرگیری و در نهایت برکناری از امام جماعت این مسجد و انتصاب آقای ارشادی به جای وی شد. در پی آن طرفداران آقای پیشوابا حمله به منزل مسکونی فرد جدید در ساعات نیمه شب، او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. این اختلاف نظرها ودرگیریها با دخالت آقای حائری شیرازی امام جمعه شیراز و آقای سید علی اصغر دستغیب و آقای محمد مهدی دستغیب و بیت شهید دستغیب به یک بحران در این شهر تبدیل شد. حضرت امام ( ره) پس از اطلاع از واقعه، با صدور حکمی، آقای احمد جنتی را روانه شیراز کردند تا به حل و فصل بحران کمک نماید. آقای جنتی در رادیو و تلویزیون محلی شیراز سخن گفت و از مردم خواست ضمن حفظ وحدت، آرامش خود را حفظ کنند. آقایان سید علی اصغر، سید محمد مهدی و سید محمد هاشم دستغیب  وآقای حائری شیرازی با ارسال تلگرامهای جداگانه به محضر امام خمینی( ره) مراتب استمرار اطاعت خود و مردم حزب الله شیراز را از امام که حافظ وحدت اسلامی است اعلام و به برقراری آرامش تأکید کردند [19].

جالب است که ظاهراً سیدعلیمحمد دستغیب حتی برای حفظ ظاهر نیز حاضر به اعلام اطاعت از حضرت امام نبوده و در این خاطرات، نامی از ایشان در میان علمایی که اعلام وفاداری به حضرت امام کرده اند دیده نمیشود. در حکم حضرت امام(ره) برای آیت الله جنتی آمده است [20]:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم.

جناب حجت الاسلام آقاى جنتى- دامت افاضاته.

از قرار معلوم نِقار و اختلافى بین بعض علماى اعلام شیراز واقع شده است که موجب نگرانى است؛ خصوصاً در استانى چون فارس و شهرى مقاوم چون شیراز، مرکز علمایى بزرگ و مردمى مبارز و مقاوم که سهمى بسزا در پیشرفت انقلاب و تحقق جمهورى اسلامى داشته و دارند و چه بسا که خداى نخواسته عواملى از مخالفین اسلام و علماى اعلام در بین صفوف متعهدین و جنداللَّه نفوذ نموده و موجب اختلاف و مشاجره شده‏اند تا به آرمانهاى شیطانى خود برسند؛ و از حسن ظن آقایان سوء استفاده نموده‏اند. لهذا از جنابعالى، پس از تقدیر از زحماتتان در طول انقلاب، تقاضا مى‏کنم که سفرى به شیراز نموده و با حضرات آقایان حجج اسلام، آقایان دستغیب- دامت افاضاتهم- و جناب حجت الاسلام آقاى حائرى، امام جمعه محترم، ملاقات و حساسیت موقع را گوشزد نمایید، که مبادا مخالفین ایجاد اختلاف نموده و استفاده‏هاى نامشروع نمایند.

در ضمن از آقایان نمایندگان شیراز خواسته‏ام در این امر با جنابعالى همراهى و کمک نمایند. اینجانب با علاقه‏اى که به مرحوم مجاهد عالیقدر، شهید معظم آقاى دستغیب دارم و به خانواده محترم ایشان علاقه مندم، به حکم وظیفه از بیت ایشان تقاضا دارم همان طور که سیره مرحوم شهید دستغیب بود، در رفع اینگونه غائله‏ها تلاش نمایند. و از جناب آقاى حائرى نیز مى‏خواهم با همراهى آقایان در رفع حادثه کوشش نمایند ..

ان شاء اللَّه تعالى همگى با موفقیت مراجعت نمایید. والسلام علیکم و رحمة اللَّه ..

10تیر 64- 12 شوال المکرم 1405- روح اللَّه الموسوى الخمینى‏

لحن کلام امام مشخص می کند که تقصیر را بیشتر از کدام سوی منازعه میدانند. اما اهالی مسجد قبا با دومین نماینده امام نیز سر سازگاری ندارند. در همین اثنا کم کم زاویه‌های انحراف و خود محوری‌ها و اعلام مواضع در مقابل نماینده مستقیم امام خمینی، در لوای دفاع از خط امام خود را نشان می‌داد، به نحوی که در مدت زمان کوتاهی سیدعلیمحمد دستغیب و مسجد ایشان محور اختلافات و خط بازی‌های شیراز و استان فارس قرار گرفتند، این جریان در سال 1364 به اوج خود رسید. به نحوی که در این سال در یکی از نمازجمعه‌های نزدیک به روز قدس، تعداد زیادی از افراد منسوب به مسجد ایشان، با سردادن شعارهای توهین آمیز و هتاکانه و پرتاب مهر، کفش و...، تحت عنوان دفاع از خط امام و حمایت از قائم مقام رهبری آقای منتظری و...، نماز جمعه امام جمعه منصوب امام خمینی(ره) را برهم زدند. جالب اینکه در آن روز تاریخی، وقتی حضرت آیت‌الله جنتی حَکَم منصوب امام، برای بررسی مسائل شیراز اندکی برآشفته و اعتراض ‌نمود، با شعار ”مرگ بر سازشکار“ مورد لطف مریدان جناب آقای سید علی محمد دستغیب قرار گرفت، و این چنین است که ”خود محوری“ این دوستان، بخوبی روشن می‌شود. چرا که همان طور که در نوار سخنان آن روز موجود است، همین افراد چند دقیقه قبل از اعلام مواضع آقای جنتی با شعار“صل علی محمد یار امام خوش آمد“ از ایشان استقبال می کنند. جالب اینکه پس از حدود 25 سال از آن جریان، جناب آقای دستغیب، اخلال در سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در مرقد امام را به شدت محکوم نموده و این جریان را نشانه انحراف جدی از خط امام قلمداد می‌نماید[11]. به هرحال، مشکل همچنان ادامه می یابد. تا جایی که حضرت امام با ناراحتی دستور بازگشت شیخ احمد جنتی و ادامه کار شیخ محی الدین حائری را صادر می کند. پس از رحلت امام و انتخاب آیت الله خامنه ای به رهبری نظام، شیخ محی الدین حائری در سمت امام جمعه ابقا می شود و به تبع آن مشکلات موجود نیز ادامه می یابد. هرچند که شواهد و حوادث سال های بعد و به ویژه پس از انتصاب آیت الله ایمانی به امامت جمعه نشان می دهد که در صورت تغییر امام جمعه در آن مقطع نیز تغییری در شرایط و مخالفت ها ایجاد نمی شد.

نکته قابل ذکر آن است که حجت الاسلام حائری شیرازی، بارها چه در زمان حضرت امام و چه در زمان مقام معظم رهبری، قصد استعفا از امامت جمعه را داشته اند که نه حضرت امام و نه مقام معظم رهبری با این استعفا موافقت نکردند.

عصر، آقای [ محمدصادق] حائری شیرازی به دفترم آمد. راجع به انتخابات شیراز و کناره گیری از امامت جمعه شیراز، به منظور پرداختن به کار فکری مشورت کرد [21].
Picture16

یکی از مهم ترین ویژگی های مسجدقبا و شخص سیدعلیمحمد، وابستگی شدید آن به آیت الله منتظری و بیت ایشان بوده است. به نظر می رسد سایت شخصی سید علیمحمد دستغیب، به عمد قصد پنهان نمودن زوایایی از زندگی ایشان را دارد که این مطلب شاهدی بر این مدعا است. در سایت ایشان حرفی از ارادت قلبی سیدعلیمحمد دستغیب به آیت الله منتظری و ارتباط قوی بین مسجد قبا و دفتر آیت الله منتظری (با محوریت سیدهادی هاشمی داماد منتظری و برادرش سیدمهدی هاشمی) زده نشده است. یکی از دلایل سنگین وزن شدن سیدعلیمحمد در مقابل برادرش سیدعلی اصغر دستغیب، همین ارتباط ارگانیک وی با بیت آیت الله منتظری است. زمانی که شیخ صادق خلخالی در کتاب خاطرات خود می خواهد از سیدعلیمحمد وتبعید ایشان به سقز نام ببرد، می نویسد ”سیدعلیمحمد دستغیب برادر سیدعلی اصغر دستغیب“ و این نشان از اشتهار بیشتر سیدعلی اصغر دستغیب در بین روحانیون انقلابی در آن زمان دارد. برخی نیز بر این باورند موقعیت علمی و معنوی آیت الله شیخ حسنعلی نجابت شیرازی(ره) و برخی دیگر از فضلای شیراز نیز بیش از آن بود که علی محمد دستغیب در فارس موقعیت ممتازی داشته باشد[4].  اما ارتباط سیدعلیمحمد با بیت آیت الله منتظری باعث پیشی گرفتن وی پس از انقلاب می شود. برقراری ارتباط بین سیدمهدی هاشمی و مسجد قبا از دو طریق محتمل است. یکی آنکه سیدمهدی هاشمی قبل از آنکه با وساطت آیت الله منتظری به قهدریجان منتقل شود، مدتی از سربازی خود را در رژیم سابق در جهرم گذرانده است و از این طریق با مبارزین شیراز و  ازجمله سید علیمحمد (که گرایش های تند چپ گرایانه داشته و از این زاویه قرابت زیادی با اعضای محوری بیت منتظری پیدا می کند) آشنا شده است. همچنین بخشی از طول مدت زندان سیدمهدی در زندان عادل آباد شیراز سپری شده و باعث رونق گرفتن رابطه این دو سید شده است. این ارتباط آن قدر تنگاتنگ بوده است که حتی پس از کنار گذاشته شدن آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری توسط حضرت امام (ره)، سیدعلیمحمد باز هم به حمایت از ایشان می پردازد و بدین طریق علناً در مقابل حکم حضرت امام قد علم می کند:

سید مهدی هاشمی مدتی را در زندان عادل‌آباد شیراز بود، و از این طریق و به واسطه مبارزانی که در مسجد قبا فعالیت داشتند با دستغیب ارتباط پیدا کرد و از این طریق هم دستغیب با منتظری مرتبط شد و حتی بعد از حذف منتظری هم دستغیب از وی حمایت می‌کرد [22].

هنوز مردم شیراز به یاد دارند که بیانیه های آیت الله منتظری در سال های قدرت گرفتن دولت دوم خرداد، پس از مراسم عزاداری شهادت فاطمه زهرا (س) توسط طلبه های مسجد قبا و در مقابل درب هیئات مرتبط با سیدعلیمحمد دستغیب همچون هیئت محبین فاطمه زهرا (س) (که سیدعلیمحمد شخصاً در آن سخنرانی می نمود) پخش می گردید.

در فروردین سال 1371 در شهر شیراز جانبازان در اعتراض به برخی بی توجهی های بنیاد جانبازانِ شیراز اعتراض می کنند که اراذل و اوباش و منافقین شهر، از این تجمع و اعتراض سوء استفاده می کنند و قسمت هایی از شهر را به آشوب و آتش می کشند. سپاه شیراز پس از ختم غائله تدبیر می کند و فردای آن روز مردم حزب الله و شهید پرور شیراز را برای شرکت در راهپیمایی فرا می خواند. آن روز بسیاری از مردم مؤمن شهر در راهپیمایی شرکت می کنند و همچنین بسیاری از مقامات لشکری و کشوری از جمله آیت الله حائری شیرازی و آیت الله سید علی محمد دستغیب. همان روز در بین جمعیت، فرمانده وقت سپاه، بین آقایان حائری و دستغیب واسطه می شود و آن دو را آشتی می دهد تا بلکه تفرقه بین مردم هم از بین برود. مهر ماه همان سال (1371) فرمانده وقت سپاه از شیراز به شهر دیگری منتقل می شود که البته بسیاری این انتقال را با قضیه میانجیگری و آشتی مرتبط می دانند. دوباره همه چیز به همان حالت قبل بر می گردد و اختلاف میان آقایان بالاتر می گیرد و تفرقه بین مردم شهر بیشتر می شود[13].

بمرور زمان  جریانی از طلاب مسجد شکل می گیرد که  علی رغم دفاع سر سختانه  و متعصبانه از آقای دستغیب  ونظرات ایشان، سخنانی خاص در مورد ولایت فقیه و  عدم اعتقاد به آن بیان می کنند. بسیاری از حوادث و ماجراهای بعدی مسجد قبا از طلاب متعصب این جریان سرچشمه می گیرد[23]. این که سازوکار شکل گیری این دسته چگونه است و آیا به مرور شکل گرفتند و یا به مرور ظاهر شدند خود مجالی دیگر می طلبد. اما برای شناخت طلاب مذکور کافی است حوادث روز قدس سال 89 در مسجد قبا را مرور کرد.

 اعتماد مرید گونه اصحاب مسجد قبا به سخنان و رفتار ایشان و هم چنین آقای نجابت فرزند آیت الله نجابت باعث شده تا سخنان ایشان نه تنها یک دید سیاسی بلکه یک نگرش معنوی و غیب آگاهانه تلقی شود. به نظر می رسد اعتماد ولایت گونه مریدان به آقای دستغیب و تشخیص ناصواب و نادرست و یا شاید سیاسی ایشان به مسائل، علت انحرافی است که امروز شاهد آن هستیم[23].و شاید رونق استخاره گرفتن حتی در موارد کوچک را می توان نتیجه چنین عملی به حساب آورد.

 

مسجد قبا و فتنه 88

انتخابات دوم خرداد 76  بار دیگر مسجد قبا را به تکاپو در می آورد چرا که آقای دستغیب به یکی از اقطاب حمایت از آقای خاتمی در کشور بدل می شوند. پس ازانتخابات دوم خرداد در مراسمی بمناسبت پیروزی در انتخابات به ایراد سخنانی در دفاع سر سختانه از ولایت و  حماسه مردمی دوم خرداد و جدا کردن حساب  رئیس جمهور منتخب و ولایت با جریانی سوء استفاده گر که بعدها به جریان اصلاحات معروف شد می پردازد.  قسمتی از بیانیه مذکور بدین شرح است:

و امروز هم به برکت امام زمان و رهبری آیت الله خامنه ای ایده الله تعالی مردم ایشان را بعنوان یک عالم و فقیه و سلاله پیغمبر میشناسند و دوست میدارند و اگر به عنوان رئیس جمهور  به کسی رای میدهند مردم به دهان رهبر معظم نگاه میکنند به فرمان و امضای ایشان  توجه دارند و نگاه میکنند این یک واقعیت است. آیا مردم  رای داده اند که یک نفر بیاید در مقابل مقام معظم رهبری بایستد – اینطور که از شایعات بر می آید- هیچ وقت اینطور نیست [1].

البته جریان دوم خرداد بعدها به مسیری رفت که سیدعلیمحمد دستغیب از آن برائت جسته بود و جالب آنکه مورد حمایت سرسختانه و بی چون و چرای مسجد قبا نیز قرار گرفتند. مسیری که سخنرانی 13 رجب آیت الله منتظری، پدر معنوی مسجد قبا، آن را مهیا کرده بود که به صراحت، پیشنهاد مقابله آقای خاتمی را با رهبری را مطرح می کرد.

شروع دولت خاتمی و بازگشت دوباره دوستان و همفکران قدیمی سیدعلیمحمد دستغیب، مهر ختامی بود بر انتقادات مسجد قبا بر مشکلات معیشتی و اقتصادی کشور در دولت سازندگی. سراسر دوره موسوم به اصلاحات همراه بود با حمایت های گاه و بیگاه مسجد قبا و  شخص ایشان از دولت. گویی تمامی مشکلات مملکتی و معیشتی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی با آمدن دولت جدید به یکباره حل شده و این بار حملات سخت به مخالفین دولت آغاز شد و این جمله دست به دست چرخید که ”نمی گذارند دولت کار کند“. این بار مخالفین و منتقدین دولت سرکوب می شدند و حمایت های بی حساب از دولت هم فکر آغاز شد. این حمایت ها تا زمان دولت نهم ادامه داشت. در انتخابات ریاست جمهوری نهم، ایشان از شیخ مهدی کروبی حمایت کرد، اما مردم به شخص دیگری اعتماد کرده و رأی دادند. با شروع دولت نهم باز این دولت بود که باید شماتت می شد. البته این بار یک تفاوت وجود داشت. ساختار دولت نهم به گونه ای بود که هر دوجناح سیاسی فعال کشور آینده خود را در خطر می دیدند و لذا دیگر مسجد قبا در تخریب دولت جدید تنها نبود. همه هم و غم دوجناح سنتی کشور صرف آن می شد که اولا دولت نهم عقیم بماند و ثانیاً با استفاده از سیاه نمایی کاری کنند که برای اولین بار دولت جدید تنها یک دوره دوام بیاورد. به راحتی می شد پیش بینی نمود که در صورت موفقیت این طرح چه موج عظیم تبلیغاتی تدارک دیده شده بود تا چنین القا کند که عدم دوام دولت برای دو دوره متوالی به معنای بریدن مردم از شعارهای مطرح شده است و باز همانند اواخر دوره دوم خرداد شعار هوای تازه سردهند. هیاهویی که بر سر خط راه آهن حیاتی و استراتژیک شیراز-اصفهان (که انصافاً از نقاط درخشان دولت نهم به حساب می آید) برپاشد، نمونه ای از این سیاه نمایی بود. اما مردم باردیگر اثبات کردند که واقعیت سیاسی کشور کاملا غیروابسته به سپهر سیاسی است و این مردمند که تصمیم گیر نهایی اند. باری، مقدمات چیده شد. از یک سال قبل دو اتفاق مهم  رخ داد. اولاً نشریات وابسته به جریان دوم خرداد نام موسوی را از طریق مصاحبه و دعوت به سالگرد تاسیس انجمن اسلامی دانشگاه تهران و مطالب تاریخی مطرح نمودند و ثانیاً سیدعلیمحمد دستغیب و عده ای دیگر از روحانیون وابسته به این جریان رساله توضیح المسایل چاپ کردند. همگرایی این دو لبه قیچی بعد از انتخابات 88 کاملاً مشهود و قابل انتظار بود. مراجعی که تبلیغ مرجعیتشان را BBC و VOA و سایت های دشمنان اسلام و قرآن و حتی اسرائیل برعهده گرفته بودند. عجبا کسانی که با اصل و ریشه روحانیت دشمنی خونی داشتند به شدت در کوس مرجعیت اینان می دمیدند!

در سفرهای تبلیغاتی ریاست جمهوری دهم، آقای موسوی سفری به شیراز داشت و همچون دیگر افراد این جریان، برنامه صحبت در مسجد قبا تدارک دیده شد. در این جلسه، پس از سخنان هتاکانه و غیر منصفانه دکتر حجه الاسلام کاکایی( از شاگردان ارشد سیدعلیمحمد دستغیب و مسئول گروه فلسفه دانشگاه شیراز)  در مورد دولت، یک جوان دانشجوی حاضر در این جلسه قصد پرسش سئوالی از آقای موسوی را داشت که قبل از کامل کردن سئوال خود مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. وی پس از آن به بیمارستان منتقل می شود. اما روابط عمومی مسجد قبا با بی انصافی تمام ماجرا را جور دیگری جلوه می دهد و اتهام توطئه و برنامه ریزی سیاسیون برای بر هم زدن نظم مسجد به این ماجرا می زند[23].

آیت الله موحد ریشه این اعمال خاص مسجد قبا را در این مساله می داند که[9]:

سید علی محمد دستغیب یک باور اشتباهی که دارد این است که خودش را بیش از اندازه قبول دارد و حتی باورش این است که آنچه متوجه می شود امام هم متوجه نمی شود. در حالی که سید علی محمد دستغیب خیلی از قانون اساسی دم می زند، به نظر من بهترین مدرک همین قانون اساسی است و براساس قانون اساسی باید از رهبری اطاعت شود خوب چرا شما اطاعت نمی کنید؟ ما مطمئن هستیم که اگر خدشه ای به رهبری وارد شود همه چیز از دست می رود و این ها متوجه این مسئله نیستند. سید علی محمد دستغیب یک آدم ساده ای می باشد که تحت تاثیر عده ای هم از گروه مذهبی و هم از گروه غیرمذهبی قرار گرفته است.

گفتنی است ایشان سال ها به عنوان نماینده آیت الله منتظری در دانشگاه های شیراز بوده‌اند، و از باب“ السنخیه اساس الانضمام“ انسان، مسائل مشابهی مثل نوعی ساده اندیشی درتحلیل ها و نفوذ افراد مشکوک در اطرافیان را در ایشان هم مشاهده می نماید[11].

انتخابات تمام می شود و نتیجه به کام مردم است. طبق رسم مألوف جریان مدعی قانونگرایی، مهم ترین حربه سرپوش گذاشتن بر مردود شدن در ذهن و دل مردم ادعای تقلب است. همان گونه که از مجلس خبرگان قانون اساسی تا دوم خرداد و از مجلس ششم تا انتخابات ریاست جمهوری نهم ادعای تقلب کردند، حتی در انتخاباتی که خودشان برگزار کرده بودند. مسجد قبا و شخص سیدعلیمحمد دستغیب یکی از محورهایی بودند که بر این آتش دمیدند و البته از سال 87 با اعلام مرجعیت، خود را برای این روز آماده کرده بودند. سخنان سیدعلیمحمد به قدری معاندانه بود که جمعی از علمای بنام شیراز از جمله برادر ایشان نیز از وی برائت جستند[24]. در این فضا که پیران سالخورده سیاست نشسته بودند تا اتفاقی بیفتد و باز ورق برگردد، جوانان انقلابی شیراز در سه مرحله در مقابل مسجد قبا تجمع کردند و با کمال شجاعت مخالفت خود را با زبیر سیف الاسلام انقلاب ایران که اینک در مقابل علی قد علم کرده بود فریاد زدند. فریادی که باعث بیداری خواب آلودگانی شد که تاکنون تنها به خاطر تشابه اسمی اینان با شهید دستغیب، برای آنان شأنی مطابق شأن شهید دستغیب قائل بودند. اما تیر خلاص را اهالی مسجد قبا در روز قدس سال 89 به خود زدند. بدون شک این خودزنی بزرگترین اشتباه تاکتیکی مسجد قبا طی سی سال اخیر بوده است و باعث تحولات بزرگی در سطح استان علیه خود آنان شده و خواهد شد. در روز قدس سال 89، در حالی که مردم روزه دار شیراز، پس از راهپیمایی روز قدس اعتراض خود را به اقوال برآمده از مسجد قبا اعلام می کردند، طلبه های مسجد قبا با سنگ و شیشه و قمه و کانال کولر و اسپری فلفل و کپسول آتش نشانی و هرآن چه که به دستشان آمد به روزه دارانی حمله کردند که در حیاط مسجد مشغول عزاداری و سینه زنی بودند. غافل از اینکه دوربین ها درحال فیلمبرداری این صحنه ها هستند. ده ها نفر زخمی و مجروح حاصل این حرکت بربرانه طلاب مسجد قبا بود. فیلم های این خشونت قرون وسطایی دست به دست در بین مردم گشت و همه آن چه را که در لایه های درونی مسجد قبا طی 30 سال مخفی شده بود، به سرعت برملا کرد و چهره واقعی آنان را به مردم شیراز نشان داد. فاجعه به قدری تکان دهنده بود که موج مظلوم نمایی و دروغ پردازی های اهالی مسجد نیز نتوانست این افتضاح را جمع کند، نه دروغ آتش زدن قرآن توسط مردم معترض، نه مستندهای ساختگی و مصنوعی و نه انبوه سایت ها و رسانه های مکتوب و مصور داخلی و خارجی نتوانست واضحات این حرکت را مخفی کند. ناگفته نماند که بیانیه سیداحمدرضا دستغیب (فرزند سیدفخرالدین) یکی از نمایندگان مجلس هشتم، که مردم معترض به رفتارهای جریان علی‌محمد دستغیب را ”یزیدیان زمان“ خوانده بود نیز به شدت خشم مردم شیراز افزوده بود[25]. بدون شک روز قدس سال 89  در شیراز نیز از جنس 9 دی 88 است.

هفته نامه 9 دی با طرح این پرسش که ”آیا بین گروهکهای همسو و نیمه مخفی ”سازمان منافقین انقلاب“، ”تبهکاران زنجیرهای شیراز“، ”بیت منتظری-مهدی هاشمی“ و... یک ارتباط انداموار و سازمانی برقرار است؟!“ ادامه می دهد:

 بگذارید اطلاعات موجود را مانند قطعات یک جورچین(پازل) کنار هم بچینیم؛

1- دستغیب، با حکم آقای منتظری، رئیس دادگاه انقلاب فارس شد.

2- تبهکاران زنجیرهای شیراز“ با تکیه بر موقعیت او در دادگاه انقلاب، به مصادر اموال و املاک مردم، تسویه حسابهای شخصی و سیاسی و... پرداختند. وی به انتقاد شهید دستغیب اعتنائی نمیکرد و پس از مکاتبه ایشان با آیت الله مشکینی و در آستانه برکناری، استعفا داد. آیت الله دستغیب به شهادت رسید.

3- مدارس علمیه دستغیب، تحت چتر مدیریتی “تبهکاران زنجیرهای شیراز“، نظارت حوزه علمیه قم را برنتافتند. در سال 1387 و همزمان با ادعای زودهنگام احتمال تقلب در انتخابات 1388، علی محمد دستغیب اعلام مرجعیت کرد.

4- آیت الله طاهری اصفهانی با تائید اجتهاد، دستغیب را به حضور در مجلس خبرگان تشویق کرد. بیانیه ها و خطابه های دستغیب در مقام عضو مجلس خبرگان و مدعی مرجعیت، آتش فتنه 1388 را شعله ور میساخت.

5- در فتنه 88 و به ویژه در روز قدس-همان روزی که گروهکهای همسو و قبائل فتنه شعار ”جمهوری ایرانی“ و ”نه غزه نه لبنان...“ سر دادند، ”اطرافیان دستغیب“ تحت چتر مدیریتی ”تبهکاران زنجیره ای شیراز“،  با آلات قتاله، قمه و... به جان مردم روزه دار شیراز افتادند[4].

پس از بالا گرفتن نزاع، پیامی از طرف امام جمعه شیراز به نقل از مقام معظم رهبری پخش شد که مخالفت ایشان را با ورود مردم به مسجد ابلاغ می کرد. لذا مردم ولایی شیراز که به نیت مبارزه با کانون مخالفت با ولی  فقیه وارد مسجد شده بودند، از نماینده ایشان تبعیت کرده و استراتژی تسخیر پایگاه فتنه را رها کردند. همین مساله نیز تبدیل به خوراک تبلیغاتی اصحاب مسجد شد. این عده که تخصص بسیار زیادی در جوسازی و فضاسازی دارند، مخالفت مقام معظم رهبری با اعمال غیرمصلحت آمیز را به نفع خود مصادره کرده و در یکی از وبلاگ های خود نوشتند:

می‌دانید که به چه دلیل آیت الله خامنه ای  دستور متوقّف کردن حرکت شما را صادر کردند، این نه به جهت ایجاد اغتشاش بود، بلکه چون ایشان به خوبی از علمیت و صداقت و معنویت ایشان آگاه است، و می‌دانند که نظام به این افراد عالم و مخلص احتیاج و دلبستگی دارد.[26]

شاید بهترین پاسخ به اصحاب مسجد قبا سخنی از شهید دستغیب باشد. همان کسی که سال های پس از انقلاب، نامش آبروبخش خاندان دستغیب بوده و هیچ گروهی همچون اصحاب مسجد قبا ارزش و اعتبار نام ایشان و تاثیر این نام در گرایشات جانبدارانه مردم را نمی داند. هنوز هم فریاد مقدس شهید دستغیب در فضای شیراز زنده است که می گفت:

کیست که این ناله مرا به گوش عمامه [به] سرهای ایران برساند، هر کسی می‌خواهی باش! خودت را مجتهد می‌دانی، مقدمات خوان می‌دانی، نمی‌دانم، هر چه خودتان می‌دانید. بر تو واجب است امروز تبعیت از یک نفر، تو حق نداری در مقابل رهبر حرفی بزنی، تماما باید تبعیت کنند. هر عمامه سری که از رهبر مکرم فاصله بگیرد، لعنت خدا برش باد. تمام عمامه سرها همه باید مطیع، همه باید مطیع یک رهبر، امام یکی نائب امام هم یکی، دیگری هیچ تقدم ندارد. همه باید فرمان ببرند، همه باید اطاعت بکنند. یک نفر میزان است. دو نفرغلط است. حتی مکرر گفته‌ام، حسن و حسین یکی شان امام بود، حسن امام، حسین ماموم، هیچ وقت حسین تا حسن بود در عرض نبود، تابع، تابع، هر چه بهش می‌گفتند، می‌گفت هرچه حسن بفرماید، دو تا امام نمی شود، دو تا نائب امام هم غلط است، دو تا رهبر غلط است. رهبری یکی وآن هم معین است. مواظب باشید گرگ‌ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند، شما را گروه گروه نکنند، شما را طعمه خودشان قرار ندهند. وسیله پیشرفت دشمن نشوید. شما الان در جبهه جنگید، در جبهه جنگ دینی هستید. وای به امتی که از رهبر الهی خود فاصله بگیرد، هلاک است، هلاک است، طعمه دشمن است[27].

حوادث دو ساله اخیر شیراز، هرچند هزینه های زیادی برای نظام داشته است، اما منافع بسیار ارزشمند و شگرفی نیز به ارمغان آورده است که شاید رسیدن به آنها در مسیر معمولی نیازمند گذشت یک دوره پنجاه ساله بود. بیداری عامه مردم، پخته تر شدن مردم و جوانان انقلابی در مواجهه با مشکلات و ارتقای جریان شناسی سیاسی مردم شیراز نجاه ساله بود. معمولی نیازمندگذر ی نظام داشته است، اما منافع بسیار ارزشمند و شگرفی نیز به ارمغان آورده است که از این موارد هستند. اما به جرأت می توان اظهار نمود که مهم ترین تأثیر حوادث اخیر شیراز آن است که از این پس، مردم شیراز حساب شهید دستغیب را از دیگر اعضای خاندان دستغیب جدا خواهند نمود و دیگر برای تأیید افرادی که با این شهید عزیز و معلم اخلاق و مهذب نفوس تشابه اسمی دارند، به اسم اکتفا نخواهد کرد. بلکه با بررسی سوابق و اعمال و گفته های آنان، کسانی را تأیید خواهند نمود که علاوه بر یدک کشیدن نام دستغیب، مرام و اندیشه و عملی همچون شهید دستغیب داشته باشند و هرآنکس که با نام دستغیب، علیه مقدساتی که شهید دستغیب آنان را ترویج می نمود (و مهم ترین آنها اطاعت از ولایت فقیه است) حرفی زده و یا عملی انجام دهد، از دید مردم شیراز جزو خاندان جلیله دستغیب به حساب نخواهد آمد و دیگر مورد تأیید مردم قرار نخواهد گرفت. نمونه این افراد سیدابراهیم دستغیب است. درکتاب خاطرات سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی، فرزند آقاسیدنورالدین می خوانیم:

در آن ایام [قبل از انقلاب] آقای سید ابراهیم دستغیب که از وابستگان شهید دستغیب بود، در مجالس رسمی دولت سخنرانی می کرد و بی پروا از نظام شاه حمایت می نمود. به گونه ای رئیس سازمان امنیت در مجلس، تاج گلی به گردن ایشان انداخت و عکسی از این مراسم گرفته شده و موجود است[28].

بدون شک مردم شیراز همانگونه که حساب شهید دستغیب و بزرگان و محترمانی همچون سیدمحمدمهدی دستغیب و سیدعلی اصغر دستغیب و سیدبهاءالدین دستغیب را از امثال سیدابراهیم دستغیب جدا می دانند، با آن دسته از اعضای خاندان دستغیب که راه شهید دستغیب را ادامه نداده و دست از حمایت ولی فقیه می کشند همان گونه برخورد می کنند که با سیدابراهیم دستغیب کردند.

منابع:

1. سایت شخصی سیدعلیمحمد دستغیب، بخش زندگینامه.

2. وبلاگ انصاف ما:

http://ensafema.persianblog.ir/post

 (نکته قابل توجه آنکه چند وبلاگ با نام انصاف ما وجود دارد. یکی در blogfa که از مخالفین مسجد قباست و چند مورد دیگر با همین نام در persianblog و mihanblog که از طرف داران مسجدقبا هستند)

3. وبلاگ رسمی سیدعلی اصغر دستغیب، بخش زندگی نامه، زیربخش ولادت و نسب:

http://dastgheibeshirazi.ir/page.asp?tid=41

4. هفته نامه 9 دی، شماره های هفتم (یک اسفند 89) و نهم (14 اسفند 89)، این دستغیب آن دستغیب نیست.

5. سایت شخصی حجت الاسلام رسول منتجب نیا.

6. خاطرات آیت الله خلخالی، نشر سایه، چاپ سیزدهم، 1389، ص 220

7. خاطرات آیت الله محمدعلی گرامی، تدوین محمدرضا احمدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1381، صفحات 378 و 379

8. جزوه جریان شناسی گروه های سیاسی پس از انقلاب، علی شکوهی، جنبش عدالتخواه دانشجویی، تابستان 85

9. روزنامه ایران.

10. وبلاگ انصاف ما، از مخالفین مسجد قبا:

http://ensafema.blogfa.com/post-23.aspx

11. http://alef.ir/vdccoxq4.2bqi08laa2.html?82049

12. صحیفه نور، جلد 15، ص 461

13. http://qasr.parsiblog.com

14. به سوی سرنوشت، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 63، به کوشش محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، ص 189

15. به سوی سرنوشت، ص533

16. به سوی سرنوشت، ص 78

17. امید و دلواپسی، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 64، به کوشش محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، ص 396

18. امید و دلواپسی، ص 397

19. امید و دلواپسی-ص 180

20. صحیفه نور، جلد 19، صفحه 306

21. به سوی سرنوشت، ص186

22. وبلاگ حزب الله شیراز:

http://hizbollah.mihanblog.com/post/205

23. وبلاگ نیروی ویژه مقاومت

http://specialforce.blogfa.com/post.aspx

24.http://www.seratnews.ir

25.http://www.irdc.ir/fa/content/8503/default.aspx

26.http://hizbollah.mihanblog.com/post/910

27. خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سیدمنیرالدین حسینی شیراز، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1383، ص 154


به زودی از خواندن مطلب "یوم‌الضرب و اسلام رحمانی اصحاب فتنه!" (منتشر شده در همین ویژه نامه) نیز لذت خواهید برد!...